پل ارتباطی ما

موسسه خیریه صفا

 

مطالب تصادفی



چه کسی آنلاین است؟

ما 174 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم
×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 529

معرّفی مكتب خانه

مكتب خانه ي «چالشتر » به روايت «يدالله منزوي»

جمعه, 18 فروردين 1396 08:48 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم


 تعليم و تربيت در نظام مكتب خانه ايي
انسان در همه ي تاريخ بي نياز از تعليم و تربيت نبوده و همواره هدف هايي را تعقيب مي نموده است . براين اساس در موقعّيت هاي زماني ، مكاني و رواني مختلف ، گاهي توجّه به پرورش جسم را بيش تر احساس مي كرده و براي حفظ موقعّيت سرزمين ، منطقه يا ولايت خود فراگيري فنون جنگي و ورزش هاي رزمي چون اسب سواري ، تيراندازي (سبق و رمايه) حركات سريع و به كار بردن آلات و ادوات جنگي را تشويق مي نموده است ، بعضي اوقات زيبايي اندام پهلواني و زور آزمايي را وجهه ي همّت خويش قرار مي داده و صفات اخلاقي چون انصاف ، دادگري ، جوان مردي ، تعاون ، كمك و ياري رساني به نيازمندان و دستگيري از ايشان همانند عيّاران ، پهلوانان ، ردان و جوان مردان را مورد تاكيد واقع مي ساخته و گاهي نيز توّجه به ادب ، نظم و نثر ، حفظ اشعار ، اوراد ، وآيات كتاب هاي آسماني مطمح نظر وي بوده است .

آدمي بر اين اساس ازهركدام از اين مطالب قدري در نظام تعليم و تربيت فرزندان خود مي گنجانيده است تا نيازهاي شخصي و اجتماعي آتيه ي خود وايشان تأمين شود و در هر زمينه عدّه اي صاحب نظر ، مربي و معلّم براي جامعه فراهم گردد. بدين جهت از روزگار قديم مكان هايي براي آموزش در نظر گرفته مي شده كه البتّه ذوق و سليقه ي فطري و نيازهاي اجتماعي و انگيزه ي ياد دادن و يادگيري كه از نظر اصول اعتقادي و ديني بي مزد و منّت بوده و ثواب اخروي داشته در تاسيس آن ها مورد نظر بوده است . همانند بسياري از نقاط ديگر جهان در «ايران» و  در منطقه ي «چهار محال وبختياري»نيز مردم فرهيخته از ديرباز معتقد بوده اند كه «تن مرده و جان نادان يكي است» و آيه ي شريفه ي «قرآن» كه « هركس انساني را زنده كند مثل اين است كه همه ي مردم را زنده كرده» باعث مي شده تا بعضي در پستوي مغازه هاي خود، در مجاورت منازل مسكوني يا در جايي كه خيّري تعيين مي كرده كودكان و نوجوانان را مورد تعليم قرار مي دهند .

در اين زمينه سنگ بناي مكتب خانه ها براي تحصيل ، زور خانه ها براي كسب قدرت و پهلواني و قهوه خانه ها براي استراحت ، هم فكري ، تعيين كار و انعقاد عهد و پيمان ها در زمينه هاي مختلف گذاشته شد كه البتّه قداست معابد و  مساجد را نداشت زيرا مقدّس ترين نهاد اجتماعي پس از ورود «اسلام» به« ايران» مسجد شمرده مي شد كه گاهي اداره ي  همه ي صنوف رابرعهده مي گرفت و نقش كليدي در حل و عقد امورات جامعه را مي پذيرفت .

مكتب خانه هاي چالشتر( چال شتر)
تقريباً تا اواخر دوره ي «قاجاريه» در تمامي مناطق «ايران» اين شيوه ي آموزش رايج بود و در روستاها و آبادي هاي دور از پايتخت و شهرهاي بزرگ مردم سعي داشتند افرادي با سواد ، متدّين ، پاك با اخلاق و رفتار شايسته را به عنوان معلّم و مكتب دار محل خود انتخاب كنند و با طيب خاطر فرزندان خود براي يادگيري و سوادآموزي و يادگيري مفاهيم «قرآني» و شرعيات و بعضي هنرها چون خوش نويسي و بروز استعدادها در حّد شعر خواني و شعر گويي به مكتب بفرستند ، البتّه اين كار را مكتب دار به خاطررضايت خدا و جهت ثواب  و ذخيره ي آخرت انجام مي داد . امّا چون همه ي اوقات وي صرف اين امر مي شد و از تهيه ي مايحتاج و مخارج خانه و خانواده ي خويش باز مي ماند پس براي او از طرف بزرگان آبادي و يا مردم با بضاعت مقرري اعم از نقد وجنس ودر عين حال تعيين مي گرديد تا با خيال راحت مكتب داري به امر تعليم نوآموزان تحت نظر خود اقدام نمايد . البتّه تا سال 1326هـ .ش/1366 هـ .ق/1947 م كه در روستاي «چالشتر(چال شتر )» «دبستان دولتي فريد» پايه گذاري شد با اين كه اين روستا از مكان هاي فرهنگي و در برگيرنده ي افراد با سواد فراوان نسبت به ديگر مناطق پيرامون خود بود مقرري مكتب دار به شيوه ي نقدي تأديه نمي شد بلكه درآخر هردوره ي آموزشي تهيه ي مقدار گندم ، جو ، انگور ،بنشن ، روغن حيواني ، پنير ، هيزم شامل چوب ، بوته ويا سوخت هاي حيواني ويا ، تعمير لوازم خانه ي معلّم به عهده ي خانواده ي متعلّمين بود .

تعداد مكتب خانه ها قبل از آغاز به كار رسمي در دبستان دولتي« فريد چالشتر(چال شتر)» كه من (يدالله منزوي) نيز يكي از شاگردان آن بودم يعني سال 1326 هـ .ش /1366 هـ .ق / 1947 م مهّم ترين مكتب خانه ي «چالشتر(چال شتر)»، مكتب تشكيل شده به سرپرستي پدرم درخانه ي ما بود . امّا هم زمان با مكتب خانه هاي «نقوي» و مكتب خانه ي «آخوند ميرزاخان» نيز فعّال بودند كه البتّه اهمّيت ، بزرگي و وسعت مكتب منزل ما را هم از حيث جا ومكان و هم از جهت تعداد شاگردان نداشتند .

از سنوات قبل از 1300 هـ . ش / 1340 هـ .ق /1921م پدران و اجداد اين جانب ، چون «آخوند ملّا كريم، آخوند ملّاهاشم ، آخوند شيخ محمّد باقر منزوي ،شيخ محمّد كاظم روحاني و محمّد قاسم منزوي» عهده دار امر تعليم و تربيت در «چالشتر(چال شتر)» شمرده مي شوندوهمواره در اين محل آخوند و  ملّا مكتبي ثابت شمرده مي شدند . پدر بزرگ اين جانب مرحوم «آخوند شيخ محمّد باقر منزوي» در سردرخانه ي قديمي و بزرگ خود ايواني داشت كه با توجّه به نزديكي با منازل خوانين ، مالكين ، ارباب ها ، ميرزاها و متمّولين روستا ايشان و نيز ديگر مردمي كه علاقه به تحصيل فرزندانشان داشتند ، هر روز با تشكيل مجمع وي فرزندان خود را به نزد ايشان مي فرستادند تا در دوره هاي مقدّماتي آموزش الفبا و قرائت «قرآن» و در دوره هاي پيش رفته تر !!!؟ كتب مختلف ديگر را بخوانند. اگر چه روش در آن ايّام تدريس علمي وجود نداشت امّا ذهن وقّاد و تند و تيز شاگردان و انگيزه و تشنگي كودكان و نوجوانان به يادگيري باعث سرعت درفراگيري وپيشرفت درامرآموزش مي شد . فرزند ارشد وي «شيخ محمّد كاظم روحاني» كه در«اصفهان» تحصيلات حوزوي كرده ،اجازه ي منبر و مسجد از اساتيد خويش داشته ،‌ با كتب مختلف و مسائل اجتماعي تازه در دوره ي « پهلوي اوّل » آشنا شده ،‌ در مجله ي معارف مقاله مي نوشته ،خود نيزتأليفاتي داشت،با افرادي برجسته و تحصيل كرده ايي چون «حاج آقا مهدي خان آزاده ، سيّد محمّد تقوي ، اعتماد ، برومند» و خانواده هاي «رياحي ، نصر ، ستوده ، آزاده» ، حشر و نشر داشته و مؤسس كتابخانه اي به نام «قرائت خانه ملّي چالشتر(چال شتر)» در سال 1307 هـ .ش/1333هـ .ق/ 1914م در خانه ي خود بود، بناي مكتب خانه ي زيبايي را در منزل خويش بنياد گذاشت كه پسران در بخش بيروني يا خلوت و دختران در قسمت اندروني آن كه خانواده اش نيز  در آنجاساكن بودند به تحصيل مي پرداختند . پس از درگذشت «شيخ محمّد كاظم روحاني » درسال 1313 هـ .ش /1353 هـ .ق /1934 م در عنفوان جواني پدرايشان موقتاً وپس از وي فرزندش «محمّد قاسم منزوي » كه با سواد ، اهل ادب و صاحب اعتبار در شعر، نثر،خوش نويسي و تهيه ي مطالب فرهنگي بود اين مكتب را اداره نمودند.در سال 1326 هـ . ش/1366 هـ .ق /1947م به همّت بزرگان «چالشتر» به ويژه مرد هميشه زنده نام روان شاد «سرهنگ دكتر محمّد رياحي چالشتري» جراح معروف و استاد دانشگاه «اصفهان» ،دبستان «دولتي فريد چالشتر(چال شتر)» افتتاح شده و «محمّد قاسم منزوي» با گرفتن تصديق ششم ابتدايي كه داراي اعتبار فراوان علمي و اجتماعي در آن روزگار بود به عنوان معلّم با ديگر عزيزان با سوادي چون « سيّد محمّد تقوي و احمد نصر» ، از روستا با معلّمان رسمي اعزامي اداره ي« فرهنگ» از ديگر نقاط مشغول به خدمت فرهنگي در قالب جديد شدند . جالب آن كه ميز و صندلي هاي موردنياز دبستان جديد التاسيس از جمله ي وسايل موجود در  مطب «دكتر رياحي» در«اصفهان»به مدرسه ي «فريد» ارسال شده بود  . پس از آن نيز اين مرد نيك انديش هر ساله كمك هاي مالي مختلف ديگري نيز تا پايان زندگي پربارش به دبستان مزبور مي نمود تا به اين ترتيب چراغ دانش افروزي در «چالشتر(چال شتر) » روشن مانده و مردم اين خطّه بازهم به شيوه ايي ديگر وام دار محبّت هاي بي بديلش باشند .  روحش شادمان باد.

تقويم مكتبي ،شروع سال تحصيلي مكتبي

با توجّه به اين كه در گذشته شيوه ي توليد اقتصادي برمبناي امور كشاورزي سنتّي و انجام فعاّليّت هاي باغ داري و زراعي بود بنابراين ازتوان كار تمامي اعضاي خانواده ها و بالطبع كودكان ونوجوانان استفاده مي شد پس به اجبار و عموماً وقت آمدن شاگردان به مكتب خانه از اواخر آبان ماه آغاز شده و تا شب عيد ( يك دوره ي پاييزي-زمستاني ) و بعضي اوقات هم تا اوايل ارديبهشت ماه بيش تر طول نمي كشيد . در اين هنگام بچّه هاي تازه وارد« ابجد خوان» با نوجوانان «گلستان و كليله خوان»دريك جا مي نشستند و هر كدام به نوبت ،جدا جداويكان يكان نزد ملّاي مكتب درس گذشته ي خود را بيان كرده و پس از موفقيّت  درس تازه را مي گرفتند .

چگونگي تدريس و تعليم

عموماً معلّم تمامي بچّه ها را مي شناخت، نسبت به ويژگي هاي همه اشراف داشت و از وضع خانوادگي پدرومادروسابقه ي تحصيلات ايشان آگاه بود. چون شاگردان مكتب خانه از سي تا چهل نفر بيشتر نبودند بنابراين آنان را در دوره هاي مختلف مثلاً هفت نفر تازه وارد، ده نفر دوره ي دوّم ، پانزده نفر دوره ي سوّم و بر همين منوال تا بالاتر تقسيم بندي مي نمود . بايد گفت در آن هنگام تدريس به صورت آمرانه ، معلّم محور و مستبدانه انجام مي گرفت و توجّه چنداني از جهت روان شناسي به ميزان هوش و استعداد ، توان و قدرت يادگيري مخاطبان نمي شد.  بنابر اين بايد به ترتيب بچّه هاي دوره ي اوّل نزد ملّا آمده الفبا را جدا جدا به آنها ياد داده ، سرمشق گرفته ، بروند بر سر جاي خود بنشينندو تكرار و تمرين كنند تا بچّه هاي دوره ي دوّم بيايند مثلاً «پنج الحمد» يا چند آيه از «قرآن» را خوانده بروند ، بنشينند ،دوره كنند تا اعضاي دوره ي سوّمي ها چند صفحه از «گلستان» يا «كليله و دمنه» را براي معلّم بخواند و بروند خود را جهت جلسه ي ديگر آماده نمايند تا دوره ي آخري ها چند عمل چهارگانه ي حساب يا سياق يا مسايل ديگري چون شرعيات و ترسّل را نزد ملّا حل و عقد كرده عدّه اي از ايشان سرمشق خوش نويسي جدا گرفته و بروند مشغول كار خود گردند .

تكّه نمدي ، قالي چه ي نخ نمايي ، پلاس پاره ايي، كليچه اي ، پالتوي كهنه اي و ياتخته پوستي زير انداز بچّه ها در مكتب خانه بود كه هر روز در آخر كار تكانده مي شد و براي فردا مجدداً آماده مي گرديد . در مكتب خانه بچّه ها بايد در كَلَك كه از گل ساخته مي شد براي خود آتشي تهيه كرده وجلويشان بگذارند تا در زمستان گرم شوند ، امّا در برخي از مكتب خانه ها ، بخاري هيزمي چوبي بزرگي مجهز به انبر ، خاك اندار و چوب هاي درختان خشك شده فضايي گرم و لذّت بخش براي بچّه ها و ملّا يشان فراهم مي كرد .

اكثر مردم هنگام مراجعه به ملّا از او مي خواستند كه قرائت «قرآن كريم» را حتما به بچّه هايشان يادبدهند و پس از آن سواد خواندن و نوشتن بچّه ها را مورد توجّه داشته باشند. اگر چه بعضي دانه درشت ها زياد در خصوص يادگيري «قرآن كريم» توسط فرزندانشان حرفي به ميان نمي آوردند و بيش تر از آموزش شعر ، ادب ، انشاء ، املّاء و حساب سئوال مي پرسيدند .

در مكتب خانه معلّم مي گفت و محصّل تكرارمي كرد ،شاگرد بايد ياد مي گرفت وهيچ عذري براي نفهميدن پذيرفته نبود . البتّه ذهن تند، انگيزه ي قوي ، استعداد كودكي و تكرار و تمرين بچّه ها اين مشكل را تا حدودي ميّسر مي كرد اگر بعضي ها هم پس از آن كه يك دوره كه به مكتب خانه مي آمدند چنان عرصه را بر خود تنگ ديدند كه عطايش را به لقايش بخشيده و تاپايان عمر هرگز دوباره پاي در اين دايره نمي نهادند .

در مكتب خانه توجّه به نگارش خط ريز و خوشنويسي درشت بسيار مورد نظر بود ، بدين جهت اكثر مكتب رفته ها در خط خوش نمونه بودند ، هم چنين صحافي ، تجليد ، شيرازه بندي ، صفحه آرايي ، آشنايي با سوزن براي درفش و جلد سازي و تعمير و اصلاح كتاب و كاربرد قيدهاي چوبي در اين راستا از امور علي حده ايي بود كه در مكاتب عموماً به صورت تجربي آموزش داده مي شد .

خليفه يا معين يا دستيار يا مبصر مكتب خانه

در مكتب خانه كسي كه نسبت به ديگر محصّلان باسوادتر، باجربزه ترو زرنگ تر بود (كه يادم هست مرحوم «حسين روحاني»در آن ايّام در مكتب پدري مان اين سمت را داشته به عنوان خليفه خوانده مي شد) با حوصله هر دوره را سرپرستي كرده وبه قول معروف « درس را وا مي گرفت» ، اشكلات هر دوره را برطرف مي كرد و به ملّا گزارش مي داد تا معلّم سئوالاتي بر حسب توانايي شاگردان ازايشان بنمايد.به اين ترتيب اندازه ي يادگيري بچّه ها فهميده مي شد و بر اين اساس نكته اي جديدبراي هر دسته عنوان مي شد يا براي فردا مشق شب ، سرمشق و مسايل ديگري مطرح مي گرديد .

در هر روز گاهي مكتب دار براي سركشي و درس دادن به قسمت دختران نيز مي رفت تا همين كارها را تكرار كند و اگر خليفه هنر اداره ي مكتب را نداشت شيرازه ي اموراز هم مي گسست و نظم به هم مي خورد كه همين امر موجب مي شد تا به جهت جلوگيري از بازخواست خود تا آمدن معلّم مكتب را با قدرت و حدّت تمام اداره كند.در اين هنگام واي به حال شاگرداني كه نظم را به هم زده و شيطنتي مي كردند . بر اين اساس و گزارش خليفه ،معلّم با خشم و خروش و كتك هاي مفصّل چنان زهر چشمي از خاطي مي گرفت كه ديگر كسي را هوس شيطنت در سر باقي نماند .

تفريح و استراحت در مكتب خانه

زمان تحصيل هر روز صبح عموماً ساعت هشت تا دوازده و بعد از ظهر از ساعت چهارده تا شانزده و سي بود و چون ساعت در دسترس همه نبود ، خطي به ديوار حياط مكتب خانه كشيده بودند كه سايه ي ديوار مشرف بر آن به اين خط كه  مي رسيد مكتب تعطيل مي شد .بين ساعات صبح يا بعد ازظهر نيم ساعتي وقت استراحت قرار داشت كه از هر حيث ديدني بود ، نيروي كودكي و نوجواني ، شور و نشاط ، زرنگي و سرخوشي ، بي خيالي و رويايي بودن و وجودي پر از انرژي و قدرت باعث مي شد كه انگار فشارازروي فنرها برداشته شده باشد . ناگهان سرو صدا بر پا گرديده  ، بعضي ها براي رفتن به دستشويي ، برخي براي خوردن چيزي هايي كه همراه داشتند مثل كشمش، سنجد، برنج و گندم بو داده وتعدادي براي سق زدن پاره اي نان خالي در تلاش مي شدند .گروهي ديگر با پر موم ( موم عسل ) شكلك هايي درست كرده با نخ هاي قالي به كمك انگشتان تصاويرزيبايي هندسي ساخته و براي هم قطاران خود تردستي نموده ، با ريگ هايي كه هميشه در جيب داشتند«ديز»يا شكلي از تخته نرد و شطرنج ابتدايي بازي مي كردند . البتّه بعضي هم قاپ در جيب داشتند كه آنها را زرد و سرخ و سبز رنگ كرده بودند امّا مي دانستند كه جايش در مكتب نيست وفقط با لمس آن در جيب لباس هايشان دل خوش بودند و لبخندي از سر شيطنت به يك ديگر مي زدند .

برخي از بچّه ها با قرقره ي خالي ، نخ و قدري صابون و لاستيك ، ماشيني ساده امّا متحّرك مي ساختند ، برخي با صوت خوب خود ترانه هاي روستايي يا شعري جديد را كه فرا گرفته بودند زمزمه مي كردند . بعضي ها به هم مشت مي زدند يا دستان خود را درهم انداخته زور ورزي مي نمودند . يادم هست ديوار اطاق مكتب خانه ها گچ كشي و سفيد كاري شده بود، برخي از بچّه هاي قلدر و زورمندتر با دست مشت كرده آن قدر محكم به ديواركوبيده بودند كه جاي آن براي هميشه باقي مانده بود . برخي در اين هنگام رشته هاي جدا شده از جواب و دستكش سفيد پشمي كه مادرانشان تهيه كرده بودند را با دو ميل چوبي به اشكال زيبا و ظريفي در مي آوردند كه ديدني بود . امّا افسوس كه آن همه شور و هيجان ، استعداد ، هنر ، پاكي و صفا در جامعه ي بدون پيشرفت روستايي آن زمان به هدر مي رفت .

كارهاي گروهي در مكتب خانه

به صورت خودجوش و با نهايت علاقه خود شاگردان برحسب قدرت ، سن و توان خويش از چاه خانه ي ملّا آب كشيده هرروز حياط مكتب و كوچه ي بيرون خانه را با آب پاش حلبي آب پاشي كرده ، باغچه ي پر گل اطلسي وسط خلوت را كه نرده ايي چوبي و زيبا آن را احاطه كرده بود آب مي دادند ، پلاس هاي زير پاي شاگردان را مي تكاندند ، همه جا را مرتّب و منظّم نموده ، آشغال ها را جمع نموده و يك دل وبا صفا و صميميت و اظهار رضايت از كار دسته جمعي خود دوباره درس را آغاز مي كردند . يادم هست صبح ها دور حياط بزرگ اندروني خانه ، به سبك نظام و ارتش شاگردان دو به دو به صف  شده ، رژه مي رفتند وحركات ورزشي به زعم خودشان در همان حال انجام داده ، بعد با خواندن دو سه آيه از «قرآن مجيد» به مكتب خانه وارد مي شدند . هنگام ظهرنيز تمامي بچّه ها كنار مكتب خانه و در حاشيه ي جوي آب «اشكفتك» وضو گرفته و به اجتماع نماز به جاي مي آوردند .بعد از افتتاح دبستان «دولتي فريد» نيز پدرم همه ي شاگردان مدرسه  كه در حدود صد وپنجاه تا دويست نفري مي شدند را ظهرها بر سر همين جوي برده ، همگي وضو ساخته و به مسجد وسط آبادي كه همين مسجد« جامع چالشتر(چال شتر)»، است براي خواندن نماز مي رفتند . چه شكوه و عظمتي ،رفتن و برگشت شاگردان براي نماز خواندن با صف و به صورت منظّم ،براي مردم محل در بر داشت .

وسايل و لوازم تحصيل در مكتب

در آن روزگار هركس به تناسب وضع با خانوادگي خود كيفي چرمي، حلبي يا پارچه اي وبعضي هم بدون اين وسائل در دست خود از اشياء مورد نياز در امر تعليم چيزي گرفته به مكتب خانه مي آمدند .عموماً شاگردان ثروت مند ، قلم دان داشتند كه در آن دوات فلزي در دار ، مداد ، مداد رنگي ( در دو رنگ آبي و سرخ ) قلم با سر قلم آهني وقلم ني براي مشق خط خود را نگهداري مي كردند ،كاغذ بسيار كم بود و حتّي از جلد كتاب هاي مستعمل،كاغذ پاكت تنباكو وسيگار و در برخي از موارد از كاغذ كاهي براي نگارش استفاده مي كردند .اكثر بچّه ها لوحي از جنس حلبي و به شكل مربع مستطيل داشتند كه مرتّب با قلم ني ومركب بر روي آن نوشته بعد از به رويت رساندن ملّا ،آن را شسته دوباره بر روي آن مي نوشتند ، البتّه دوات اكثر بچّه ها از كاشي و رنگ جوهر داخل آن آبي بود كه در آن ليقه يا به زبان محلي «تلي» قرار مي دادند كه به اطراف ريخته نشود .بر اين اساس  مقداري از وقت معلّم صرف تراشيدن قلم ني ،سرمشق دادن وايجاد كردن و سرزدن قلم مي شد . راستي كه صداي قطع زدن سَرِ قلم ني در آن هنگام چقدر  لذّت بخش بود .همان طوري كه صداي كشيده شدن قلم درشت براي مشق خط با آن سرمشق هاي زيبا كه معلّم جدا جدا بر سر كاغذ يا سر لوح بچّه ها هم مي نوشت نيز همين حال وهوا را داشت :

·          با ادب باش تا بزرگ شوي ،      

·          به نام خداوند جان و خرد ،

·          علم آدمّيت است و جوان مردي و ادب ،

·          بالاي سرش ز هوش مندي مي تافت ستاره ي بلندي .

آه از صداي جير جير قلم ني درشت كه با استادي ملّاي مكتب خانه روي كاغذ و لوح  روان مي شد و يا ياد اين شعر زيبا بخير كه مي نگاشت :

«صريركلك تو درحل معضلات سخن

چنان كه نغمه ي داوود در اداي زبور»

نوع كتاب ها ي مورد تدريس در مكتب خانه

بر اساس رسم دايمي هر روز همه ي بچّه ها «قرآن كريم» را با خود به مكتب خانه مي آوردندواين تنها كتابي بود كه همه با خود به همراه داشتند.براي حفظ حرمت كتاب آسماني ، همه ي «قرآن ها» داراي جلد مخمل سبز، آبي يا قرمز از جنس پارچه اي ارزان قيمت براي طبقات فرودست و بزرگ زادگان از جنس ترمه جلد هاي زيباتري را به همراه داشتند ، بعضي هم كتاب هاي «پنج الحمد ، چهل طوطي ، گلستان ، خمسه ي نظامي، كليله و دمنه ، شاهنامه ي فردوسي » كه در خانه ي خود موجود داشتند را به همراه مي آوردند و برخي كتاب هايي مثل «اميرارسلان نام دار،حسين كردشبستري ، موش و گربه ي عبيد زاكاني» را ،خلاصه هركه درخانه هرچه داشت براي فراگيري وخواندن همراه خودمي آورد.

مطالب كتاب«نصاب الصبيان» كه داراي شعرهايي باضرب آهنگ  هاي مختلف واوزان وبحور مختلفه ي شعري از«ابونصرفراهي» بود را بايد همه ياد مي گرفتند ،كتابي جالب كه با اين بيت شروع مي شد :

«همــــي گويد «ابو نصر فراهي»

كتاب من بخوان گر علم خواهي»

در اين كتاب لغات «عربي» با شعر «فارسي» همراه شده و به طرز هنرمندانه ي به كار گرفته شده بود ، آن گونه كه مكتبي هاي قديم هم اكنون نيز مطالب آن را به ياد دارند . در آغاز هر بحر شعري يك بيت زيبا به عنوان مقدمه و براي شناخت وزن آورده شده بود كه در مواقعي كه معلّم در مكتب خانه حضور نداشت بچّه ها بر اساس وزن آن ها با كيف هاي فلزي همراهشان ،يا در اطاق درس و يا بچّه هاي نوجوان شيطان تر بر روي شكم هاي برجسته ي خود رنگ گرفته و اشعاري مثل اين ها را از بر مي خواندند :



«اي زباريكي ميانت هم چو مـــويي در كمر
از رشك دهانت مي خورد خون جگر
فاعـــــلاتٌ فاعلاتٌ فاعـــــلاتٌ فاعلاتْ
خيز و از بحر رمل اين بيت ها را كن زبر»



البّته ذهن تند و تيز شاگردان به حدّي بود كه وقتي معلّم اين اشعار را از «گلستان سعدي يا شاهنامه ي فردوسي» براي شاگردان بزرگ تر خوانده بود كودكان هشت و نه ساله ي حاضر در مكتب خانه نيز آنها را ياد گرفته و در اثر وجود ضرب و آهنگ خوب و تكرار فراوان آنها را مركوز ذهن خويش مي كردند .

كتابي هم نام «ترّسل» بود كه قرار دادها و قباله نويسي هاي انواع مصالحه ، خريد ، فروش و اجاره ،نامه نگاري ، وكالت نامه ، سرخط باغبان ، چوپان ، دشت بان و كارگران كشاورزي را در آن به صورت الگو نگاشته بودند و با استفاده از اين كتاب تهيه ي اين گونه نامه ها را كه عموماً مورد نياز همه بود به شاگردان نيز ياد داده مي دادند .

تشويق و تنبيه در مكتب خانه

در مكتب خانه اگر معلّم به شاگرد با هوش و زيرك با يادگيري بالا برمي خورد با لبخند كم رنگي به همراه آفرين ، احسنت و بارك اللهي او را تشويق مي كرد ولي امان از تنبيه شاگردان شيطان وتنبل ،شايد بتوان گفت در مكتب خانه اصولاً  همه ي تعليم و تربيت با تنبيه همراه بود ، مشق بد تنبيه داشت خواندن غلط تنبيه داشت ،حركات شيطنت آلود تنبيه داشت ، خنده تنبيه داشت ، شوخي هم تنبيه داشت ،آن هم با چوب و تركه هاي نازك و شلالي كه كف دست ها را به قدري مي سوزانيد كه منجر به سياه شدن انگشت ها هم مي شد . آه از زماني كه اين بچّه هاي صحرا رفته با دست هاي پينه بسته در برابر هم سالان خود سينه سپر كرده و دست ها را به طرفين باز مي كردند تا معلّم با شدّت هر چه تمام تر كف دست آنها چوب بزند، تا اين ها مثل پهلوانان خم به ابرو نياورده بعد از اتمام تنبيه دست ها را مردانه به هم ماليده ،بدون گريه و زاري ، باد به غب غب انداخته  وسر جاي خود بنشينند ، زيرا در اين صورت بچّه ها به آنان به چشم قهرمانان اسطوره اي نگاه مي كردند . چوب و فلك هم از جمله ي اسباب مكتب خانه بود كه عموماً  از آن استفاده هم نمي شد.  فقط گاهي اوقات  براي زهر چشم گرفتن از بقيّه پاهاي لخت شاگرد خاطي را در داخل آن قرار مي دادند و كمي هم انجام مراحل به چوب بستن را تطويل مي دادند تا  قبل ازانجام فلك با وساطت يكي از اوليا كه قبلاً موضوع به وي گوش زد شده بود فرد خاطي  مورد بخشش قرار داده شود . بعضي اوقات هم نوجوانان شيطان و جلد و چابكي هم بودند كه حاضر به كتك خوردن نشده و از مكتب خانه فرار مي كردند . يادم هست كه روزي يكي از آنها به دنبال انجام شيطنت و ترس از تنبيه شدن به سرعت از پله هاي دسترسي به پشت بام مكتب خانه بالا رفت و پدرم كه ملّاي مكتب ما بود به دنبال او به راه افتاد . اين شاگرد شيطان از روي پشت بام و چينه ي خانه به آن سوي كوچه و روي پشت بام همسايه پريد كه اين امر موجب شد پدرم از تعقيب او به ناچار صرف نظر نمايد .خاطي فراري چند روزي به مكتب خانه نمي آمد تا آن كه با وساطت اوليائش و با انجام معذرت خواهي مجدداً به مدرس بازگشت .بعضي اوقات اولياء بچّه ها به ملّا التماس مي كردند كه فرزند شيطان ما را تنبيه كنيد و تعدادي گله مي كردند كه آنها را تنبيه نكنيد و برخي مي گفتند به آنها فقط نهيب بزنيد ، امّا امان از كودكي ونوجواني و شور وحال و شيطنت ها ، به دنبال بيان خاطرات آن روزگار مكتب رفته ها، امروز مي گويند و مي خندند. شعرهايي هم در همين زمينه حفظ همگان بود كه جالب مي نمود و تنبيه و جور و جفاي معلّم در آن ها پنهان و مستتر :



« استاد و معلّم كه بود كم آزار
خرسك بازند كودكان در بازار

***
پــادشايي پسر به مكتب داد
لــــوح سيمينش در كنار نهاد
بــرسر لــوح او نوشته به زر
جــور استــــاد به ز مهر پدر»



جالب آن كه هيچ گاه كسي اين بيت ديگر زيباي «سعدي» را در كنار آن ادبيات مطرح نمي كرد كه :

«نـــو آموز را مدح و تحسين وزه
ز تهديــــــد و توبيخ استاد به»


با اين همه بعد از اجراي مراسم تنبيه در هنگام شكوه بچّه ها به والدين ،براي رفع كدورت و رنج درد تنبيه ،مادران به فرزندان مي گفتند :



«چــــوب معلّـــــــم گلــــه
هــــركــــــه نخــــورد خله»
پرسش و پاسخ در مكتب خانه


در روزگاران گذشته به ندرت شاگردي قدرت داشت در مقابل معلّم مكتب خانه قد برافزازد ، ايرادي از شيوه ي عمل او بگيرد و يا چون و چرا نمايد زيرا در نهايت با دست و پاي ضرب ديده مي بايست به خانه باز مي گشت .

«زبان بريده به كنجي نشسته صم ٌبكم
به از كسي كه نباشد زبانش اندرحكم»



اين هيبت ،صلابت ، اعمال قدرت ، يك دندگي ، بي انصافي و استبداد ملّاي مكتب خانه،ذوق و استعداد شاگردان را كور مي كرد و او راواداربه سرسپردگي ،  و اطاعت كوركورانه و تقليدگري صرف مي كرد .

نظافت و بهداشت در مكتب خانه
همه ي كارهاي مكتب خانه را بچّه ها بي منّت خود انجام مي دادند ، چون مستخدمي در مكتب وجود نداشت بنابراين بشكه ي حلبي شيرداري را پرآب مي كردند كه ليواني حلبي با بندي به آن آويزان بود و براي رفع تشنگي از آن استفاده مي شد . در هنگام استراحت بعضي از بچّه ها با افتخارپنج ،شش ليوان ازآن آب را لاجرعه سرمي كشيدند، بعد از آن با سينه ي پر باد كرده ، با آستين لباسشان دهان خود را پاك مي كردند و در ميانه ي حياط جولان مي دادند . از بس كه با اين آستين ها لب هاي خود را پاك كرده بودند انواع و اقسام لكه هاي غذا در جلوي آستين لباس آنها برق مي زد. وضعيت ناخن ها و بهداشت دست ها را در ابتداي هرهفته و در اولّين  ساعات  روز شنبه كنترل مي كردند ، همه موظف بودند با موهاي ماشين شده ي از ته به مكتب بيايند ، ضمن آن كه مي بايست دست ها را حداقل هفته ايي يك بار در خانه با كيسه و آب گرم از كبره پاك نمايند. صداي شرق و شروق سوختن حشرات لانه كرده در لباس ها هنگام گرم كردن آنها بر فراز تنورهاي نان پزي منازل به خصوص بعد از پخت نان  توسط مادر هاي صبور و مهربان صداي آشنايي براي همه ي بچّه هاي آن روزگار بود.

در مكتب خانه ي ما ،دستشويي بزرگي با دو در وجود داشت كه يكي در پلّه كان اوّل و ديگري درآبريز گاه بود . روي يك طرف قطعه حلبيي هم با خط خوش نوشته بودند « رفت » و در سمت ديگر آن آمد. كسي كه به داخل دستشويي مي رفت ، تابلو را به حالت «رفت» و وقتي برمي گشت به حالت «آمد» در مي آورد تا قابلّيت استفاده از دستشويي و يا عدم آن را به ديگران اطلاع دهد البتّه گاهي مواقع بعضي از شياطين انسي اين عمل را به عكس انجام مي دادند تا موجبات خنده و مسخره ي ديگران فراهم آيد .

نهار در مكتب خانه
شاگردان مكتب خانه اكثر در جيب هاي لباسشان نان خالي يا كشمش آفتابي و البتّه همراه با خاك و ريگ بيابان يا گندم و شاهدانه مخلوط با برخي سنگ دانه هاي ريز وتوت خشك يا سنجد داشتند . در اوقات استراحت بعضي از فرزندان ارباب ها و مالكين روستا با خود قرصي نان و قدري برنج همراه با گوشت كوبيده ،تخم مرغ آب پز يا نيم رو ، پنير و گردو و ديگر مواد غذايي هم داشتند كه چون رويشان نمي شد در جلو ديگران كه عموماً فقير بودند آنها را بخورند و يا مقدار آن قدر زياد نبود كه ديگران را هم در تناولش شريك كنند ، در گوشه و كنار مكتب خانه زود سر و ته قضيه را به هم آورده و آن را ميل مي كردند .بچّه هاي خوانين ، ارباب هاومالكين ثروتمندروستا ظهرهاهميشه به منزل رفته و بعدازظهر مجدداً به مكتب خانه باز مي گشتند ، بعضي اوقات كتاب شعري ، تكّه روزنامه اي و يا مجلّه كهنه اي را كسي به مكتب خانه وبعد هابه مدرسه مي آورد كه صدها بار بچّه ها با ولع تمام مطالب آنها را مي خواندند . حتّي درهاي داخلي مغازه ها كه در آن روزگار با روزنامه و چربي مخصوصي به نام «كاغذ لُق»درز گرفته مي شد كه هم روشني بدهد و هم سرما به داخل نفوذ نكند از شوق خواندن بچّه هاي نو سواد آموز در امان نبود و شايد هر روز چند بار متن اين كاغذ ها به صورت انفرادي و يا گروهي با دقّت خوانده مي شد .خلاصه اشتهاي فرهنگي زياد و غذاي سير كننده اين اشتها كم بر عكس امروز كه اشتهاي فرهنگي كم و مواد غذايي فرهنگي زياد است به گونه ايي كه كسي براي رفتن به كتابخانه يا خريد كتاب يا مطالعه وقتي اختصاص نمي دهد .



«آن يـكي خر داشت وپالانــــش نبـــود
يافــــــــت پالان گرگ خر را در ربود

***

كريـــمان را به دســــت اندر درم نيست
خـــــداوندان نعمــــــت را كرم نيست»


مكتب محل دوستي ها

در ايّامي كه هيچ وسيله ي ارتباطي در دسترس نبود ، به خصوص در هواي سرد زمستان ها چه جايي بهتر از مكتب خانه كه دوستان يك رنگ در مكتب خانه هاي گرم ، از جمع شدن به دور هم لذّت ببرند اگرچه به نظر مي رسيد كه مكتب قفس كثيفي بود، امّا مزايايي هم داشت ، بچّه ها با هم از دورهم نشيني ها شب هاي گذشته در منازلشان با اقوام دور و نزديكشان مي گفتند و چيزهايي راكه ياد گرفته بودند مثل قصّه هاي كوتاه وبلند قديمي با هم مرور مي كردند . از بازي ها ، طعم غذاها ، ريخت ولباس مهمان ها و بزرگ ترها نكته ها براي يك ديگر مي گفتند كه هر كدام محل شيطنت ، بازي و تفريح آنها بود . اگرچه مكتب خانه ميداني فراخ نبود ، امّا از آن مقداركم هم حداكثر استفاده مي شد.  بعدازظهر روزهاي پنجشنبه و تمام روزهاي جمعه بچّه ها داد خود از كهتر و مهتر مي ستاندند ،در ميدان ده ، كوچه هاي تنگ و كنار جوي ها ي آب يخ بسته به ، برف بازي ، لشكر كشي ، دويدن ، زو كشيدن و تشكيل انجمن بازي هاي محلي مي گذشت . آنها تلاش مي كردند تا تمام انرژي يك هفته جمع شده را به طريقي خالي كنند و خود را براي هفته ايي ديگر مكتب نشيني به هر طرق آماده كنند . ياد آن همه شادي و نشاط كودكانه به خير،راستي كه جايي خوش تر از مكتب خانه نبود .

ارزيابي شتاب زده از آموزش مكتب خانه ايي

اين تصويري ناقص و كوتاه و ابتدايي از نظام تعليم و تربيت مكتبي در «چالشتر (چال شتر)» قديم در گذشته بود كه در بسياري جاها  با كمي شدّت و ضعف يا سادگي و پيچيدگي ارائه مي شد . درآموزش مكتب خانه ايي اگر معايبي چون  اطاعت كوركورانه ، عدم رشد استعدادها ، خمودگي انديشه و اجازه نداشتن و ندادن به تفّكر و جولان دادن آن و توجّه به مسايل روز وجود داشت ولي آناني كه به مكتب خانه مي رفتند چنان مسائل ادبي و فرهنگي را اگر چه به صورت محدود و موجز ياد مي گرفتند كه از خيلي تحصيل كرده هاي امروز سبق مي بردند. اينان همان كساني هستندكه اگر بعداً به مدارس جديد راه يافته اند درجات ممتاز علمي را نيز براي خود مهيّا ساخته اند .

شرح حال دانش مندان و اساتيد بزرگ دانشگاه چون «فروزان فر ، همايي ، يغمايي و .. »همه و همه مبيّن ريشه گيري دانش ايشان در مكتب خانه هاست .

مكتب خانه ها چه خوب و چه بد به هرحال بخشي از هويّت فرهنگي ما را رقم زده اند كه امروزه عموماً بدان ها مفتخر بوده و به واسطه ي آنها هنوز حرفي براي گفتن داريم . (1)


تنظيم  و ويرايش : بابك زماني پور


پي نوشت ها :

(1) يدالله منزوي از فرهيختگان فرهنگي بازنشسته ي چهارمحال وبختياري متولّد29/8/1320 هـ .ش /1361هـ .ق/ 1942 م مدّرس دبيرستان ها و مراكز آموزش عالي و تربيت معّلم هاي پسرانه ي شهيد محمّد علي رجايي ودخترانه ي شهيد دكتر محمّد جواد باهنر شهركرد  و معلّم ادب و  اخلاقي است نمونه كه سهم فراواني در تربيت دانش آموزان و دانشجو معلّمان و توسعه ي مفاهيم آموزشي وپرورشي در چهارمحال وبختياري داشته است .

خواندن 1899 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)
K2_NEWS_NUMBER_CUSTOM 333

تصاویر منتخب

cache/resized/0c5748ca6c0e01a5ce6bb131f29fce92.jpg
بهترین مکان دنیا   یادی از گذشته کتابهای قدیم
cache/resized/12321a69d83e907b31596d1a70de700c.jpg
شهید رحمان استکی مسئولیت‌ها: آموزگار
cache/resized/60040d169d182bda9a5835255964ecbd.jpg
درس معلم ار بود زمزمه ی محبتی جمعه به مکتب آورد
Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family