×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 529
چاپ کردن این صفحه

زندگي نامه

زندگي نامه استاد «عبّاس قلي حكيم آذر چالشتري» خوشنويس ، نقّاش ، حكّاك و معلّم

چهارشنبه, 11 فروردين 1395 07:01 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

زندگي نامه استاد «عبّاس قلي حكيم آذر چالشتري» خوشنويس ، نقّاش ، حكّاك و معلّم

  فرزند : برات علي ( فرزند علي رضا ) حكيم آذر چالشتري و جهان سلطان حكيم آذر چالشتري.

متولّد : دهم دي ماه ) جدي( 1279 هـ .ش /1317 هـ.ق / 1900 م .

محل تولّد : چالشتر ( چال شتر ) .

متوفي : دوازدهم آذر ماه 1336 هـ .ش / 1376 هـ .ق / 1957 م .

محل دفـــن : حاشيه ي شمال غربــي آرامستان عمومي شهركرد ( دهكرد ) ، دامنه ي كوه گل سرخ ( بوستان ملّت امروزين ) .

«عبّاس قلي حكيم آذر چالشتري » در دهم جدي (دي ماه ) 1279 هـ .ش  / 1317 هـ . ق / 1900 م در «چالشتر ( چال شتر )» مركز ضابط نشين ناحيه ي« چهـارمحال») از اواســط دوره ي « زنديه» (تا اواسط دوره ي «قاجاريه» در خانه ايي قديمي واقع در محله ي مجاور دروازه ي شمالي «چالشتر ( چال شتر )» معروف به« دروازه ي  نافچ » كه به واسطه ي اشتغال پدر به امر كشاورزي از ثروت چنداني برخوردار نبود به عنوان تنها پسر خانواده متولّد گرديد . استاد پس از طي كردن تحصيلات اوّليه در زادگاه خود به رغم مخالفت خانواده كه اقامت دايمي ايشان در «چالشتر (چال شتر) » واهتمام به امر كشاورزي را خواهان بود ابتدا به «شهركرد (دهكرد)» وسپس به «اصفهان» قطب فرهنگي مجاور منطقه راهي شده و علاوه بر تكامل بخشيدن به آموخته هاي خود در زمينه ي علوم عربي و متد اول در مدارس علميه ي آن شهر نظير « صدر بازار » در نزد برخي از اساتيد فن به واسطه ي دارا بودن روحيه ي هنري به فراگيري اصول قــلم زني ، مهــر تراشي ( حكـاكي ) ، نقـّاشي ، جلد سازي و صحـّافي پرداخته و پس از مدّتي به زادگاه خود « چالشـتر ( چال شتر )» كه به واسطه ي مركزيت فرهنگي – هنري در ناحيه ي «چهار محال» هنوز هم  داراي اعتبار خاص اقتصادي و بازار كار از اين جهت بود بازگشت . ديدار با هنرمندان ، شعرا و بزرگان محل نظير «ميرزا عبدالله شيداي چالشتري» كه حلقه هاي ادبي ايشان از اواسط دوره ي «قاجاريه» پيوسته به «نهضت بازگشت ادبي اصفهان» داراي رونق فراواني بود و حتّي موجب مي شد تا ديگر صاحبان خرد و فضل از سطح منطقه به اين روستا – شهر فرهنگي روي آور گردند ، تأثيرات فراواني در اعتلاي روح هنري اين مرد بزرگ گذارد و موجب شد تا آتيه ي ايشان به گونه اي ديگر رقم زده شده و به عنوان شاعر نقّال و شارح «شاهنامه ي فردوسي»  و دواوين «خاقاني و سنايي» در سطح منطقه شناخته گرديده و علاوه بر انجام مراودات شعري در زمينه هاي مختلف با شاعران مختلف به خصوص در مطايبه و طنز كه در آن طبعي قوي داشت در مجالس و حلقه هاي ادبي تشكيل شده از سوي «خدارحم خان ستوده (رياحي چالشتري )» حاكم محل به «شاهنامه» خواني بپردازد .

از اين هنگام تهيه ي تابــــلوهاي خوشنويسي روي گچ و كاشي بر سر در برخي مراكز خدماتي، ادارات مختلف، منــازل اعياني در «دهكرد ( شهركرد )» نظير «شهرباني چهار محال و بختياري» ، « گاراژ مسافر بري نادري » ،‌ منزل «محمّد كريمي دهكردي» واقع در خيابان «سعدي مركزي» اين شهر و بيش تر طراحي هاي سجع و ساخت مهرهاي رجال منطقه به اين هنري مرد صاحب ذوق سپرده شد . زيرا علاوه بر آشنايي به اين فنون به واسطه ي دارا بودن ذوق ادبي در تلفيق القاب ، مناصب و شغل افراد با يك ديگر داراي تبحّر خاصي بود و همه ي اين ها بر روي هم باعث مي گرديد تا ايشان در مدّت زمان كوتاهي داراي شهرت فراواني در اين زمينه گردد . اگر چه روح آزاد منشي كه بدان متّصف بود ، به همراه وجود صبغه ي طنز و آشنايي با اين شيوه ي سخن آرايي موجب مي شد تا گه گاه حتّي به زياده خواهي افراد مدّعي به شيوه ي خاص خويش پاسخ داده و شخصيّت نازل آنان را كه در پشت مناصب پر طمتراق و مكنتشان مخفي بود در نزد توده هاي مردم آشكار نمايد ...

ايشــان در سال 1309 هـ . ش / 1348 هـ . ق / 1930 م با خانم «صاحب جان شيرازي» ازدواج مي نمايد كه حاصل اين ازدواج سه فرزند به نام هاي «حبيبه ، بتول و عصمت» بوده است .

به دنبال درگذشت پدر استاد در سال 1310 هـ .ش /1349هـ .ق /1931 م مسئوليّت اداره ي خانواده بر عهده ي  ايشان قرار گرفت و به همين مناسبت و نيز با عنايت به گسترش مدارس جديد در سطح «ايران» و به دنبال آن در ناحيه ي «چهارمحال» بنابر معرفي «آقاي سيّد صادق علوي دهكردي» رييس وقت اداره ي «فرهنگ چهارمحال و بختياري»  ايشان به واسطه ي آشنايي فراوان بـا مفاهيم ادبي و نيز دارا شدن گواهي نامه انجام تحصيلات ابتدايي از سوي اداره ي فرهنگ ناحيه ي «چهارمحال» از اوّل مهر ماه 1326 هـ .ش / 1366هـ . ق / 1947 م به عنوان معلّم رسمي خط ، رسم و نقّاشي انتخاب شده و در دبستان دولتي روستاي «گشنيزجان» با حقوق ماهيانه سيصد و شصت ريال مشغول به كار مي شوند . اگر چه درگذشت همسر ايشان موجب گرديد تا در نـــوزدهم شهريور ماه 1328 هـ .ش/1368هـ .ق/1949م استاد با خانم «خورشيد رياحي شيخ شباني» (متوّفي بيست و نهم فروردين ماه 1349 هـ . ش / 1391هـ . ق / 1971م ) ازدواج نمايد كه حاصل اين پيوند سه فرزند به نام هاي «علي ، نجف علي و فاطمه »بوده است.

پس از مدّتي به واسطه ي آشنايي ايشان با مفاهيم هنري به خصوص خوشنويسي و نقّاشي ، استاد در بيست و ششم ارديبهشت 1330 هـ .ش/1370 هـ . ق 1951 م  به عنوان مصحّح اوراق امتحاني خوشنويسي دانش آموزان ابتدايي دبستان «جامي» به «شهركرد ( دهكرد )» فراخوانده شده و از ابتداي مهر ماه همان سال به دبستان «پروين» اين شهر منتقل گرديده و علاوه بر آموزش هنرهاي يادشده ، سمت دفتر داري اين آموزشگاه را نيز به واسطه ي خط خوشي كه دارا بودند دريافت نمودند . از اين هنگام استاد در «شهركرد ( دهكرد )» رحل اقامت افكنده ومدّتي در جنب مسجد« سيّد آقا بزرگ (واقع در خيابان ولي عصر (عج) فعلي )» در منزل ابتياعي از «نور محمّد لنجاني» وپس از آن در محله ي [كوچه ي ] «يخچال» اقامت مي نماينــد و هم زمــــان حجـــره ايي را هم در مدرسه ي «علميه ي اماميه ي شهركرد ( دهكرد ) » جهت انجام امور هنري و نيز آموزش خوشنويسي و هم چنين ارائه ي برخي از دروس حوزوي متعارف آن هنگام به طلاب در اختيار گرفتند . استاد در اين هنگام قطعه زميني هم در خيابان «سعدي غربي ، كوچه ي  نخل (79) ، پلاك 48 » جهت احداث منزل جديد به منظور اسكان خانواده ي خويش خريداري مي نمايند كه اجل محتوم اجازه ي ساخت خانه در  آن را به ايشان نمي دهد .

از بيست و دوّم شهريور ماه 1333 هـ . ش/ 1373هـ . ق /1954 م  استاد «عبّاس قلي حكيم آذر چالشتري» علاوه بر اشتغال به آموزش اكابر ( بزرگ سالان ) به صورت شبانه در دبستان «پروين» ، به عنوان مدير – آموزگار دبستان دخترانه ي «نو بنياد شهركرد ( دهكرد )» ونيز مدّرس به ميزان دوازده ساعت تدريس خوشنويسي ، رسم و نقّاشي در پايه هاي دوّم ، سوّم و چهارم دبستان مذكور در كنار بيست و هشت ساعت مديريت آموزشگاه ياد شده با حقوق ماهيانه ي پانصد و چهل  ريال منصوب مي گردند .

در اين هنگام به منظور قدرداني از زحمات فرهنگي ايشان از سوي ادارات و دستگاه هاي اجرايي ديگر چون «بهداري و شهرداري شهركرد (دهكرد)» نيز هداياي مختلفي به استاد تقديم مي گردد كه بيانگر توجّه همگان به ايشان مي باشد . با اين همه سرانجام فشار كار زياد و مسئوليّت هاي متنوعي كه عهده دار بودند موجب مي گردند تا ايشان به بيماري نارسايي قلبي مبتلا شده و بر اين منوال از پنجّم آذر ماه 1334 هـ .ش / 1374 هـ .ق/ 1955م، با ده ساعت كار دفتري وآموزگاري دبستان «نو بنياد» و ادامه ي بقيّه ي  ساعات كاري موظّف در دايره ي بازرسي اداره ي «فرهنگ چهارمحال» ايشان موافقت به عمل آيد .

از جمله ي اقدامات خاصّ اين فرهنگي پر تلاش اهتمام به برگزاري جلسات قرائت «قرآن كريم» در پنج شنبه شب هاي هر هفته با هم ياري و همكاري حجت الاسلام و المسلمين «حاج آقا مصطفي السيّد امام دهكردي » را مي توان مورد اشارت قرار داد كه با عنايت به برهه ي  زماني حيات ايشان از جهت تقارن با آغاز دوره ي  دوّم حكومت « محمّد رضا پهلوي دوّم» داراي اهميّت خاصّ در راستاي زنده نگاه داشتن مفاهيم ديني و اعتقادي مي باشد .تلاش هاي فراوان اين معلّم سخت كوش به رغم همه ي تنگناها و مشكلاتي كه با آنها روبه رو بودند موجب شد تا از سوي مسئولين وقت « آموزش و پرورش ( فرهنگ ) » در سال 1336 هـ .ش / 1376هـ .ق / 1957م به عنوان معلّم نمونه مورد تشويق قرار داده شده و ازابتداي مهر ماه اين سال به عنوان آموزگاراكابر عمومي ( بزرگ سالان ) دبستان «جامي» با حقوق ماهيانه ي چهارصد ريال معرفي گردد اگر چه بيمارهاي برونشيت ، انبساط معده و نارسايي قلبي ايشان موجب شد از بيست و چهارم شهريور ماه تا دوّم مهرماه 1336 هـ .ش 1376هـ .ق/1957م در بيمارستان «رحيم زاده ي اصفهان» و پس از آن ازدوازدهم آبان ماه تا دوّم آذر ماه همان سال در بيمارستان «شفا شهركرد » بستري و تحت عمل جراحي قرار داده شوند كه تنها موجب بهبودي مقطعي ايشان شده و سرانجام بيماري هاي مذكور در دوازدهم آذر ماه 1336 هـ .ش 1376 هـ . ق / 1957 م باعث گرديدند تا اين استاد گران قدر و معلّم نيك نفس در ماهي كه با نام خانوادگي و تخلّصش قرابت داشت دار فاني را وداع و در ميان انــدوه دوست داران ، دانش آموزان و ياران صدّيقش در حاشيه ي شمالي غربي آرامستان عمومي «شهركرد ( دهكرد)» در دامنه ي كوه «گل سرخ ( بوستان ملّت امروزين )» مدفون گردند .

به رغم سرايش اشعار فراوان توسط اين مرد هنرمند هنردوست متأسفانه پس از درگذشت استاد كليّه ي آثار هنري و ادبي ايشان به ثمن بخس توسط دلالان آثار هنري خريداري مي گردد و موجب مي شود تا تنها اشعار ذيل از اين مرد بزرگ در حال حاضر در دست قرار داده شوند:...

 

***

تـــا شــدم پابست عشقت روزگارم شد سياه

جـــــز كــــه دارم مهرت اندردل كدامستم گناه

شـد كمـــــــان كــش تير مژگانت پـــي آزردنم

تنــــد آوردي ز يــــــك غمزه به ملك جان سپاه

بـــرسرم پيوسته ز ابــــرو تيغ خونريزي كشي

نــي مجــال آن كه از دل بر كشم يك لحظه آه

قـــامتـــت را سرو خواندم مـــاه را گفتم رخت

اله اله زيــــــن غلــــط گويـــي و ازاين اشتباه

قــد برافزازي اگر بـــس ســرو گردد منفعــــل

رخ بر افروزي اگر گردد خجل خورشيد ومـــــاه

اي «عزيز مصر»جان «يعقوب» پيرم دستگيـــر

«يوســـف» زارم شكسته دل در افتاده به چاه

سال ها ايـــن آرزو دارد مگـــــر «آذر» بــــه دل

مقدمت را جان نمايد فرش و گردد خاك راه (1)

 

***

دانـــي كه فريبنده جهان نقــش دورنــــگ است

در شـــــادي و غم تيــــز روو دير درنـــــگ است

بــــــــر جانب ما تير و كمـــــال چـــرخ كشيـــده

ما غافل از آن گشته كه اين تير به سنگ است

اين تير نه بر سنگ گمان نيست كمانــي است

مفـــكن سپر خويش كــه اين تيرخدنـــگ است

سـرگرم پـــــي صيـــــد بتـــــــــازي و نتــرسي

زين پيسه ي خوش رنگ كه درنده پلنـگ است

آزاد نبــــــــاشيـــــم ز طغيـــــــان حـــــــــوادث

نــــــــاي ازدم اين رود قضا پر زغــــرنــگ است

ايـــن پير دژا گه  نخرد دمت كــــه شـــوخ است

وين «زال» كج آيين نخورد غمت كه شنگ است

هــــان تا نچشي بي خبــر اين شهد شــــر آلود

ظــاهر چو شكر باشد و باطن چو شرنگ اسـت

گـــــه با تو شود ســـــرخ گـــه ازرق گهي اسود

چــون بوقلمونش همه تن رنگ به رنـــــگ است

بـــا پرده ي ايـــــــن ســـــاز بسازيد چــــو «آذر »

گر غلغل كوس است و اگر نغمه ي چنگ است (2)

 

***

 

ارديبـــــهشـــــت داده بــــه ما خوش چنين نويد

كــــامد بهــــار و سبزه و گـــــل از دمـــــن دميد

بستـــــان فروز لاله و نســـــــــرين و نستـــــرن

سـي سنبــــر و شقايق و صد برگ و شنبليـــد

آن يـــك زچهره كــــرده گلستـــــــان چوگلستان

وان يك ز لطف خويش چمــــن كـــرده چون بنيد

زانـــــــواع گـــل رسانده پيامي به مــــا صبـــــا

هـم چـون رســول نفخه ي حق از يمــــن وزيد

ايــــن موهبت زپرتــــــو« دانـش سراييــــــان»

بــــد جان تازه اي و به «فرهنگيان» رسيـــــــد

«فرهنگيــــــان» براي رفيقان نيـــــــــك نـــــام

جــــــان بهر پيشكش به كف دست بــــر نهيد

يـــك چند گشت خاطر مـا از دو چهره بـــــــود

مـا راز لطف خويـــش نمــــودنـــــد رو سفـيــد

از بهــــر اين ورود كه اكنون غنيمـت اســــــت

تبريـــــــــك گو تمــام بياييد و كـــــــف زنيـــــد

مخصوصــــاً «آذر» آن كه بــــــــه ديدارشان بود

شايـق به جان و دل، همگان را بود عبيد (3) ».

 

 

گرد آوري و تنظيم:بابك زماني پور

شهركرد ،دي ماه1385 ه ش

پي نوشت ها :

(1) نگ به : اوژن بختياري ، ابوالفتح ، تاريخچه و شرح حال عرفا و شعراي دو قرن اخير چهارمحال و بختياري ، صص 53-52 ،تهران ، يغما ، 1332 هـ .ش، نيز مهدوي ، سيّد مصلح الدين ، تذكره ي شعراي معاصر اصفهان ، ص 9 ، اصفهان ، تأييد ، 1334 هـ .ش .

(2) اين قصيده به اقتفاي قصيده ي معروف كسايي مروزي با اين مطلع سراييده شده است :

صبح آمد و علامت مصقول بركشيد

وز آسمـــــان شامه كـافور بردميد

نگ به : اوژن بختياري ، ابوالفتح ، همان ، ص 53 .

(3) رك به : نيكزاد امير حسيني دهكردي ، سيّدكريم ، شناخت سرزمين چهارمحال ، ج دوّم ، صص 490 – 489 ،اصفهان ، بي نا ، 1358 هـ .ش ، نيز ، شايان ، علي رحم ، پارسي سرايان بام ايران ، ج اوّل ، صص 89-88 ، فرخشهر ، جهان بين ، 1376 هـ .ش ومهدوي،سيّد مصلح الدين ،همان منبع .

 

 

خواندن 816 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
K2_NEWS_NUMBER_CUSTOM 356

آخرین‌ها از